گفتم غم تو دارم گفتا غمت سرآید گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید
گفتم ز مهرورزان رسم وفا بیاموز گفتا ز خوب رویان این کار کم تر آید
گفتم که بر خیالت راه نظر ببندم گفتا که شبروست او از راه دیگر آید
گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد گفتم اگر بدانی هم اوت رهبر آید
گفتم خوشا هوایی کز باد صبح خیزد گفتا خنک نسیمی کز کوی دلبر آید
گفتم که نوش لعلت ما را به آرزو کُشت گفتا تو بندگی کن کاو بنده پرور آید
گفتم دل رحمیت کی عزم صلح دارد گفتا مگوی با کس تا وقتِ آن در آید
گفتم زمان عشرت دیدی که چون سرآمد
گفتا خموش "حافظ" کاین غصّه هم سرآید
نظرات شما عزیزان:
|